جدول جو
جدول جو

معنی خجسته رو - جستجوی لغت در جدول جو

خجسته رو
(خُ جَ تَ /تِ)
خجسته روی. خوش رو. خوش منظر. آنکه صورتش انسان را بفال برمی انگیزد. مبارک صورت:
او نیز که پاسبان کویست
بر دولت تو خجسته رویست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
خجسته رو
خجسته طلعت، خجسته لقا، خوش رو، خوش منظر، خوش سیما
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خجسته پی
تصویر خجسته پی
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
(خُ جَ تَ / تِ فَرر)
فرخ فر. فرخنده فر. نکوفر. مبارک فر. نکوفر. و رجوع به فر شود
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
صورت مجروح. رخسارمجروح. کنایه از مصیبت زدگی است که بر اثر آن مصیبت زدگان روی خود را می کنند و مجروح می کنند:
همه کنده موی و همه خسته روی
همه شاه گوی و همه شاه جوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ پَ / پِ)
مبارک قدم. (از آنندراج). پی خجسته. فرخ پی. نیک پی. مبارک پی. فرخ پی. فرخنده پی. خوشقدم. میمون النقیبه:
خجسته پی و نام او زردهشت
که اهرمن بدکنش را بکشت.
دقیقی.
خجسته بادت عید ای خجسته پی ملکی
که با سیاست سامی و با هش هوشنگ.
فرخی.
امیر بر سپه و بر ملک خجسته پی است
بچند فتح ملک را خدای کرد ضمان.
فرخی.
باز بر ما وزید باد شمال
آن شمال خجسته پی مرکب.
فرخی.
گفتم کدام شاه نشان ده مرا بدو
گفتا خجسته پی پسر خسرو زمان.
فرخی.
بخت من رهبری خجسته پی است
کس ندارد چو بخت من رهبر.
فرخی.
گفتم که نام صاحب و نام پدرش چیست
گفتا یکی خجسته پی احمد یکی حسن.
فرخی.
فرخ فری که بر سرش از ماه و آفتاب
چتر است چون دو بال همای خجسته پی.
منوچهری.
زین استوار کار وزیر خجسته پی
این دولت خجسته چو کوه استوار باد.
مسعودسعد.
این نامه که نامدار وی باد
بر دولت وی خجسته پی باد.
نظامی.
، آنکه فرزندان خوب بجا گذارد. آنکه از او اعقاب محترم بجای ماند
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ /تِ دَ)
مبارک نفس. خوش نفس. آنکه دم خوب داشته باشد. آنکه دم مبارک دارد. آنکه خوش تفال است
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ)
نام یکی از زنان اصفهانیه از روات حدیث است در اصل لفظ عجمی است. (از منتهی الارب). در تحلیل علم حدیث، روات به عنوان کسانی شناخته می شوند که توانایی انتقال صحیح و دقیق احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را دارند. این افراد با ارزیابی دقیق راویان، توانسته اند احادیث صحیح را از دیگر روایات غیرمعتبر تفکیک کنند و به این ترتیب اصول دینی را از تغییرات احتمالی محافظت کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ سُ)
سروش خجسته. فرشتۀ مبارک قدم. هاتف مبارک:
یکایک بیاید خجسته سروش
بسان پری پلنگینه پوش.
فردوسی.
بفرمان یزدان خجسته سروش
مرا روی بنمود در خواب دوش.
فردوسی.
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش و باز آر هوش.
فردوسی.
سحرگه مرا چشم نغنود دوش
ز یزدان بیامد خجسته سروش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ فَ)
نکوسایه. سایه مبارک. سایه با یمن، سایه با میمنت:
فرخ فری که بر سرش از ماه و آفتاب
چتر است چون دو بال همای خجسته فی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(رَ جَدَ / دِ)
مقابل تندرو
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ تَ / تِ)
خوشبخت. خوش ایام. خوش کام. آنکه بخت و روزش بلند و خجسته است:
خجسته روزا کاندر نبرد سطوت تو
به آب تیغ بیفروخت آذر خرداد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ زَ دَ / دِ)
آنکه در خواب راه رود. بیماری است که مبتلا بدان در خواب راه می رود بدون آنکه بیدار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خجسته پی
تصویر خجسته پی
خوش قدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجسته یی
تصویر خجسته یی
مبارک قدم مبارک پی فرخ پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهسته رو
تصویر آهسته رو
آنکه آهسته رود مقابل تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
خجسته فال، خوش طالع، خوش قدم، مبارک قدم، فرخ پی، نیک پی، مبارک پی، میمون، همایون فال، همایون
متضاد: بدشگون
فرهنگ واژه مترادف متضاد